نظر شما در مورد مطالب این وبلاگ چیست؟


آمار مطالب

کل مطالب : 371
کل نظرات : 2

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 15

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 2
باردید دیروز : 15
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 1561
بازدید سال : 7327
بازدید کلی : 176635

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 15
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 1561
بازدید کل : 176635
تعداد مطالب : 371
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

تبلیغات
<-Text2->
نویسنده :
تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1387
نظرات

 

نگاه بکن یه مورچه
راه میره روی دیوار
مورچه داره می بره
یه دونه رو به انبار
 
تعداد بازدید از این مطلب: 320
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : سه شنبه 31 مرداد 1387
نظرات

 

 

 

 

صحرا
چه زیبا بود
وقتی که
می بارید
در دامنش باران.

 

هرسو، گلی رنگین
سرخ و …
سپید و زرد
چون چهره یاران

 

اینجا ، شقایقها
آنجا
لاله
پایین درخت توت
بالا سپیداران

 

آهوی صحرایی
هرجا پراکنده
در
خورشید
با چهره ای تابان

 

تیهو و بلدرچین
با قمری ودًرنا
سرمست و پرغوغا
در جمع دلداران

 

برخیز و کاری کن
تا توشه برچینی
از اول نوروز
تا آخر آبان

 

همچون طبیعت شو
دارا و بخشنده
بنگر در این صحرا
گسترده چون* دامان.

 

 

• چون = چگونه

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 392
موضوعات مرتبط: اشعار من , , ,
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : سه شنبه 31 مرداد 1387
نظرات

 

 

 

 

توی یک جنگل
سر سبز و قشنگ
زندگی می کرد
یه خرگوش زرنگ

 

صبح تا شب
این ور و اون ور می دوید
یا هویج شو
با دندون می جوید

 

همیشه شاد و
لبش خندون بود
دوتا دندون
جلوش بیرون بود

 

اما این خوشی
زیاد دوام نداشت
روزگارغصه ای
رو دلش گذاشت

 

اومدن سرخوش و
شاد و سر دماغ
توی جنگل
دو تا شیر قلچماق

 

نعره شونو، هر کی
از دور می شنید
کُمه کم ، یه متری
از جاش می پرید

 

حیونای جنگل
سبز و قشنگ
اومدن دیدن
خرگوش زرنگ

 

همه گفتن
چه کنیم با این بلا
که امید ما تویی
بعد خدا

 

خرگوش دانای ما
رفت توی فکر
تا شاید پیدا کنه
یه راه بکر

 

قهرمان قصه مون
دو ساعتی ساکت بود
توی جاش تکون نخورد
و کاملا ثابت بود

 

 

 

اما یک مرتبه
از شوق پرید
واسه شیرا
نقشه خوبی کشید

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 341
موضوعات مرتبط: اشعار من , , ,
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : سه شنبه 31 مرداد 1387
نظرات

 

 

 

 

چرا احساس می کنم
دیگه منو ، دوست نداری
چرا هر روز یه جوری
پا روی ، قلبم می زاری

 

چرا چشمات دیگه
اون برق قدیمو نداره
واسه چی ، چشمای من
ابری شده، هی می باره

 

یادمه یه روزمی گفتی
تا همیشه ، با منی
تا خدا خداس ، با قلبت
منو فریاد می زنی

 

می تونی بهم بگی
خدا ، خدایی می کنه؟
یا اونم مثله شما
میل جدایی می کنه؟

 

تو شما ، منم که من
این دیگه ، باورم شده
عشق ما مرده و غم
مونس و یاورم شده

 

حالا دائم می پیچه
غصه وغم توی صِدام
می شینه نم نم بارون
توی ایوون نگام

 

حالا مطلق
دیگه مونس منه
یه گوشه ، یه عنکبوت
دور دلم تار می تنه

 

 

 

 

می زنه زخمه به تارم
به سرانگشت جفا
خداجون رفته چرا؟
از دلامون مهرو وفا

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 362
موضوعات مرتبط: اشعار من , اشعار پراکنده , ,
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : سه شنبه 31 مرداد 1387
نظرات

 

نوۀ اکبر خان شیرازی
 

 

 

 

 

کاکو شیرازیم
دارم سلامی
زنیم ، ازخنده و
شادی کلامی

 

سلام بابا بزرگ
حاج اکبر آقا
شنیدم بًرده ای
یک کیسه قاقا

 

نخود و کشمش و
قند و کلوچه
خریدی یک سبد
ازتوی کوچه

 

شنیدم پیرمرد
گفتی جوانی
گذشته دوره
شیرین زبانی

 

بروفکری برای
قصه ها کن
دوجیبت را پر از
آن پسته ها گفت

 

چنین است
رسم پیران زمانه
دهند پسته نوه را
دانه دانه

 

بنازم قدرتو
تاب غزل را
که برپا کرده
این بحث وجدل را

 

بدان این نکته ها
اکنون ،که قند است
به ریشت پیری
امروز بند است

 

بگفتم نکته ای

نغزو آرا

نمی روید گلِ

نرگس به خارا

 

بدان هستیم ما

یار و رفیقت

همیشه ثابتیم

 

در این طریقت

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 318
موضوعات مرتبط: اشعار من , اشعار پراکنده , ,
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : سه شنبه 31 مرداد 1387
نظرات

 

 

 

 

 

با منش طفل درون
اینگونه بازی می کند
می سراید
و
بیت سازی می کند

گاه عارف میشود
با عارفان ور می رود
گه سراید شعرنو
از قافیه درمی رود

یک دمی جاهل شود
تمرین لاتی می کند
یا سیاسی می شود
یکباره قاطی میکند

می رود گاهی فضا
با رهروان دوستی
می کَند. در شغل دباغی
ز یاران پوستی

 

الغرض ، این طفل
بازی خوردۀ ، ظالم بلا
می شود هردم به نوعی
در مسیری مبتلا

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 327
موضوعات مرتبط: اشعار من , اشعار پراکنده , ,
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4


نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : سه شنبه 31 مرداد 1387
نظرات

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

برگشته ام امروز
از مرکز باران
درجمع سیمین ساق
درمحضر یاران

یک هفتۀ زیبا
با جنگل و دریا
با ساحل و بیشه
با خواب وبا رویا

رفتم به ماسوله
زیبا و سرپا بود
هرسونظرکردم
پرشوروغوغا بود

در راه شهر رشت
با نادر و هومن
دیدم بهشتی سبز
کو نام آن فومن

عطرنفس هاشو
ماندیم وبوییدیم
در هر طرف هرسو
یک شاخه
چیدیم.

تا انزلی رفتیم
با شور و با امید
تا ساحل دریا
با ناصر و ناهید

مرداب زیبا و
نیلوفرآبی
مسحور ومستم کرد
پروازمرغابی

از بهر دیدار
آن یاور دیرین
آن میر کاتوزی
آن شاعرشیرین

باز آمدم تا رشت
در محضرش قبراق
گفتیم و پرسیدیم
از سایت سیمین ساق

القصه این سوغات
تقدیم می گردد
شرح سفر بعدا”
تقویم می گردد

اینک به تصویری
دلشاد تان سازم
با ساحل و دریا
همرازتان سازم

 

تعداد بازدید از این مطلب: 427
موضوعات مرتبط: اشعار من , اشعار پراکنده , ,
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : سه شنبه 31 مرداد 1387
نظرات

 

 

 

 

با دفتر خود
رفتم به صحرا
خوشحال و خرم
هر سو دویدم
 
یک نهر کوچک
آنجا روان بود.
دورخیز کردم.
ازآن پریدم .
 
ابربهاری
در  بود
پر پشت و انبوه
رعدی شنیدم.
 
یک دم شروع شد
باران رحمت
از شوق و لذت
در جا جهیدم.
 
خورشید آمد
یک لحظه بگذشت
رنگین کمانی
خوشرنگ دیدم
 
رفتم به باغ
مشدی یدالله
من کهکشانی
از رنگ دیدم.
 
یک لاله سرخ
در باغ او بود
زیبا تر از آن
هرگز ندیدم.
 
هر گوشه رفتم
نارنج پر بود
آرام با دست
یک دانه چیدم.
 
زرد طلایی
آلوی پر اب
در آب شُستم،
آن را چشیدم.
 
سر سبز و خندان
پر شاخه و برگ
گفتم : که ؟ هستی؟
گفتا : که بیدم.
 
هفت رنگ زیبا
در آسمان بود
من آسمان را
آبی کشیدم.
 
چون نیلگون شد
وقت غروب است
من یک غروب
نیلی کشیدم.
 
سر زد بنفشه
در پای چشمه
در چشم ماهش
ماهی ، کشیدم.

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 346
موضوعات مرتبط: اشعار من , , ,
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : سه شنبه 17 مرداد 1387
نظرات

 

 

 


 

آواره ام به کوی تو ای ، نازنین صنم.

 

این است آنچه مانده به جا ، از منم منم.

 

مدهوش ومست و خراب وتکیده جان.

 

دیگر نمانده رنگ و رخی در همه تنم

 

رسوای عشق توام ، این که ننگ نیست

 

 رامین و وامق و مجنون و بیژنم

 

 

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 329
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : سه شنبه 17 مرداد 1387
نظرات

 

 

 

نگاه عاشقم ببین ،

چگونه تر شده است

به باغ پنجره آ ، 

بین که منتظر شده است.

فریب می خورد و 

آه و ناله می سازد

و وعده های پوچ تو را هم ، 

ز بر شده است.

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 302
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : چهار شنبه 28 تير 1386
نظرات

 

 

 

عید نوروزه و حاجی فیروزه
حاجی فیروزه سالی یه روزه

ابراب خودم ، سامبولی علیکم
ابراب خودم ، سرتو بالا کن
ابراب خودم ، بزبز قندی
ابراب خودم ، چرا نمی خندی

ابراب خودم ، فصل بهاره
ابراب خودم ، موقع کاره
ابراب خودم ، بلند شو خوش باش
ابراب خودم ، دیگه نمی آد جاش
ابراب خودم عمری که هی شد
بگو کی اومد و گذشت و طی شد.

حاجی فیروز اومده سرتو بالا کن
عید نوروز اومده سرتو بالا کن
پر شده باغ و گلستان ز شکوفه

بلبل از راه اومده لونه شو نیگا کن

 

تعداد بازدید از این مطلب: 388
موضوعات مرتبط: اشعار من , ,
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4


صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

رادیو اینترنتی صدای  ایران

این وبلاگ کشکولی بزرگ است ، که همه آثار خود را در آن ریخته ام . و به همین جهت بسیار شلوغ و پر هرج و مرج است. به همین دلیل تعدادی وبلاگ تخصصی و موضوعی ایجاد کردم. که لینک شان را خواهم گذاشت.


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود